معنی تر و تازه و باطراوت

حل جدول

تر و تازه و باطراوت

آبدار


باطراوت

تازه، خرم، شاداب

‌ریان

آبدار


تر و تازه

شاداب، باطراوت


شاداب و باطراوت

خرم

ترگل ورگل

واژه پیشنهادی

باطراوت

خوش و خرم، آبدار، سرزنده، سرحال، زنده دل، تر و تازه

سرسبز


شاداب و باطراوت

سرسبز

مترادف و متضاد زبان فارسی

باطراوت

تازه، تر، خرم، شاداب،
(متضاد) بی‌طراوت، پژمرده

لغت نامه دهخدا

تر و تازه

تر و تازه. [ت َ رُ زَ / زِ] (ترکیب عطفی، ص مرکب) ضد پژمرده. شاداب. سبز و خرم. خوش:
روزگاری چنین تر و تازه
نوبهاری چنین خوش و خرم.
مسعودسعد.
گر همی خواهی ترا نخلی کنند
شرقی و غربی ز تو میوه چنند
یا در آن عالم حقت سروی کند
تا تر و تازه بمانی تا ابد.
مولوی.
و رجوع به تر و تازه کردن شود.


تر و تازه کردن

تر و تازه کردن. [ت َ رُ زَ / زِ ک َ دَ] (مص مرکب) سرد کردن. (ناظم الاطباء). || آراستن و پیراستن و به صفا و جلوه آوردن. خوش و شاداب کردن. رجوع به تر و تازه و تر شود.

فارسی به عربی

فارسی به آلمانی

باطراوت

Jugendlich

معادل ابجد

تر و تازه و باطراوت

1644

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری